اعت 8.46 دقیقه بامداد 11 سپتامبر 2001 آمریکا به لرزه درآمد. اصابت دو هواپیما به برجهای دوقلوی تجارت جهانی و در پی آن برخورد هواپیمایی به مقر پنتاگون و سقوط هواپیمایی دیگر در نزدیکی کاخسفید، کابوس آمریکا را رقم زد. نمادهای غرب و سرمایهداری در چشم بر هم زدنی فرو ریخت و آمریکاییها برای اولین بار در تاریخ خود در سرزمین اصلیشان مورد حمله قرار گرفتند. شوک وارده از این حملات در اذهان جامعه آمریکایی به حدی بود که دیری نپایید دولتمردان آمریکایی به بهانه خونخواهی، لشگرکشی خود را آغاز کردند و قربانیان جنگ افغانستان و عراق تاوان آن را پس دادند!
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، جنگهایی که آتش آن پس از 11 سپتامبر شعلهور شد، فاتح آشکاری نداشت اما میلیونها تن از قربانیان آن از جمله 250 هزار غیرنظامی، بازندگان این کشمکشها بودند. اکنون پس از 10 سال از آغاز این جنگها در جهان شاهد دروغ، ریاکاری، ارعاب و شکنجههای جنونآمیز از سوی کسانی هستیم که به مقابله با "ترور" برخاسته بودند! در حال حاضر "جنگهای 11 سپتامبر" عنوان قابل توجیهی برای درهم کوبیدن جهان شده است؛ گرچه مدتها پیش از شروع حملات به افغانستان و عراق، رسانههای آمریکا شستوشوی مغزی مردم را برای توجیه جنگهای پیاپی خود آغاز کرده بودند. دولت جورج بوش، رئیسجمهوری سابق آمریکا با اعلام استراتژی "جنگ با ترور" سایه رعب و وحشت را بر قامت جهان کشید. قدرت تروریسم آمریکا ترس و وحشتی را بر جهان حاکم کرد که خود این ترس و وحشت بیش از ارعاب یک حمله تروریستی بود! کاخ سفید اینگونه سیاستهای 10 ساله خود را رقم زد و با ارائه گزارشی مخدوش، منحرف شده و غیرواقعی از 11 سپتامبر سعی کرد تا افکار عمومی را با اهداف خود همسو کند. در اندک زمانی جوامع غربی و نظامهای سیاسی، موج خشونت افراطیون را که این بار به القاعده نسبت داده شد، بهانه کردند و برای مواجه با آن همقدم شدند و ارمغان این همنوایی چیزی جز حملات آمریکا به افغانستان در سال 2001 و حمله به عراق در سال 2003 با دستاویز حذف تروریسم از صحنه جهانی نبود. اینگونه به نظر میرسد که پس از حملات 11 سپتامبر، آمریکا با نام مبارزه با تروریسم، سیاست داخلی و خارجی خود را در قبال جهان تغییر داده و با تثبیت موضع خود در جهان به بازار امنیتی خود رونق داده است. کاخسفید مدعی است با این اقدامات القاعده را از دستیابی به اهداف کلیدی خود بازداشته است اما دستهای آمریکایی پشت پرده تنها به دنبال بهانهای برای تغییر رویکرد خود بودند تا به راحتی یوغ استعمار نوین را بر گردن کشورهای جهان سوم انداخته و ثروتهای ملی آنان را به یغما برند. با این حال گستردگی و وسعت حملات 11 سپتامبر به خاک آمریکا بسیار تکان دهنده و برای میلیونها انسانی که از اقصی نقاط جهان تصاویر مربوط به این حملات را مشاهده میکردند کاملا آشکار بود. توصیف 11 سپتامبر 2001 به عنوان روزی که چهره جهان را تغییر داد دیگر تبدیل به یک کلیشه شده است اما هستند مورخانی که همچنان در مورد تاثیر این حملات به عنوان نقطه عطفی سرنوشت ساز و یا اپیزودی استثنایی در تاریخ جهان به بحث و قضاوت میپردازند. "لرد رابرت بلیک" استاد دانشگاه و مورخ بریتانیایی میگوید: نمیدانم که این رویداد چگونه در قالب دیگر تحولات تاریخی گنجانده میشود اما حملات 11 سپتامبر یک اقدام استثنایی و منفرد بود؛ اقدامی که توسط یک جامعه سری و مخفی صورت گرفت. ابهام درباره چگونگی اجرای حملات 11 سپتامبر و عاملان آن امری است که هنوز با گذشت یک دهه از این حملات همچنان باقی است. منتقدان میگویند در فاصله ربوده شدن هواپیماها تا انجام حملات فرصت زیادی برای جلوگیری از این حملات وجود داشت. منتقدین خوش بینتری هم هستند که معتقدند تنها اشتباه دولت آمریکا ضعف تدابیر امنیتی بوده که باعث شده نتواند از وقوع حملات جلوگیری کند و از برنامه هواپیماربایان از قبل اطلاعاتی به دست آورد. کسانی نیز باور دارند، افرادی از خارج و داخل حاکمیت آمریکا این حملات را برنامهریزی کردهاند تا زمینه را برای کشاندن دولت آمریکا به جنگ در خاورمیانه و حمله به عراق و افغانستان و دیگر کشورها فراهم کنند. اگرچه بوش نیز بارها متهم شده که از ابتدای آغاز به کارش در کاخ سفید همواره به دنبال بهانهای برای حمله به عراق بوده است. عدهای نیز هدف از حملات 11 سپتامبر را زمینهسازی برای حضور گسترده آمریکا در منطقه و در اختیار گرفتن میلیاردها دلار نفت منطقه بیان کردهاند و اینها سادهترین و واضحترین تئوریهایی است که درباره 11 سپتامبر و عاملان آن وجود دارد؛ گرچه نقش خود دولت آمریکا در پشت پرده این حملات نیز امری منتفی شده نیست. اما امری که در ورای حملات 11 سپتامبر و عاملان آن وجود دارد بازی و جنگ قدرت است. "قدرت" در مفهوم عام خود مقولهای راهبردی است که در آن هدف وسیله را توجیه میکند. با پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک قدرت شرق، آمریکا به عنوان سردمدار غرب خود را ترکتاز قدرت میدید و این نگاه به آمریکا علاوه بر خود واشنگتن از سوی برخی کشورهای دیگر جهان نیز وجود داشت؛ اما این امر مقولهای نبود که بتوان آن را با توجیهی سادهانگارانه و در ظاهر بررسی کرد. "جوزف نای" که نظریه روابط بینالملل نئولیبرالیسم را ارائه کرده، در توصیف ساختار قدرت در جهان بحث چند قطبی و تک قطبی را رد کرده و به اعتقاد وی نگاه چند قطبی به قدرت در جهان اصطلاح غلطی است چرا که باعث ایجاد این تصور میشود که بین قدرتهای متعدد شباهتهای نخراشیدهای وجود دارد. تک قطبی بودن جهان نیز به اعتقاد وی واژه نادرستی است چرا که باعث بزرگنمایی قدرت و توانمندی آمریکا جهت برآورده شدن امیال و خواستههای سیاسیاش در جهان میشود. پروفسور جوزف نای در عوض ساختار قدرت در جهان را به صورت "یک بازی شطرنج سه بعدی پیچیده" تشبیه میکند. در این مدل قدرت نظامی در راس این هرم سه بعدی قرار میگیرد. بعد دیگر این هرم را اقتصاد یک کشور تشکیل میدهد که کشورهای آمریکا، ژاپن و اروپا و در آیندهای نزدیک چین از بازیگران کلیدی آن میباشند. بعد سوم این هرم از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ این بعد در برگیرنده روابط بین کشورها یا معادلات جهان بدون مرزی است که غالبا از کنترل دولتها خارج است. در این معادلات پیچیده عناصر و نیروهای قدرتمند و گاه اهریمنی در مناسبات بینالمللی به ایفای نقش میپردازند. سرمایهداران بزرگ درعرصه بینالمللی که میتوانند در یک چشم به هم زدن میلیاردها دلار بودجه را جابجا کنند و تروریستهایی که مرکز تجارت جهانی را به خاکستر نشاندند بر بعد سوم این هرم تاثیر میگذارند. در بیان پیچیدگی قدرت، نباید از نقش و جایگاه صهیونیستها غافل بود. دستاوردهای 11 سپتامبر همانچیزی بود که آنها میخواستند و اسلامستیزی و اسلام هراسی در اروپا و آمریکا، تنها منافع آنها را تامین میکرد. از سوی دیگر اکنون با گذشت یک دهه از 11 سپتامبر، واشنگتن که تلاش داشت "جنگ با ترور" را با همکاری متحدان خود پیش ببرد، با موج بیداری اسلامی و بهار عربی در خاورمیانه و شمال آفریقا نیز روبهرو شده است و متحدان سابقش را از دست رفته میبیند. چنین پیامدی که مسلما از حملات 11 سپتامبر و تحولات پس آن در جهان ایجاد شده، بیانگر این واقعیت است که آمریکا و همپیمانانش نتوانستهاند به تمامی اهداف خود دست یابند اما اگرچه تشخیص پیروز جنگهای 11 سپتامبر دشوار است ولی شناسایی بازندگان آن چندان دشوار به نظر نمیرسد: آنها مردان، زنان و کودکانی هستند که خود را در میان میادین نبرد یافتند؛ آنها همان قربانیان کشتارهای فرقهای بغدادند؛ آنها همان کشتههای بمبارانهای هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در پاکستان و افغانستانند؛ آنها همانهایی هستند که سینههایشان سپر گلولههای تفنگداران آمریکایی شد؛ همانهایی که متلاشی کردن سرهایشان تفریح نیروهای آمریکایی بود؛ قربانیان این جنگهای مهلک، غیرنظامیانی بودند که در دستان زندانبانهای خود جان دادند و برچسب جاسوس و تروریست بر پیشانیهایشان خورد.